استفاده کشورهای شیخ نشین خلیج فارس از کارت روسیه و چین/ دیگر خبری از ذبح گاوهای شیرده برای آمریکا نیست

استفاده کشورهای شیخ نشین خلیج فارس از کارت روسیه و چین/ دیگر خبری از ذبح گاوهای شیرده برای آمریکا نیست

به گزارش دکتر نانو محمد مسجدجامعی در تشریح وضعیت کشورهای شیخ نشین خلیج فارس گفت: هم اکنون اینان در چهارمین مرحله تحول تاریخی خود هستند. مرحله نخست به وضعیت آنان به قبل از کشف نفت بازمی گردد، مرحله دوم به پس از آن که تا اواخر قرن بیستم و اوایل دهه اول قرن بیست و یکم ادامه یافت، مرحله سوم به تمایل آنان به بازکردن جامعه خود و وارد شدن به گونه ای فعال به دنیای جدید و هماهنگ شدن و تعامل کردن با آن و حتی نقش داشتن در آن؛ و مرحله چهارم که در سال های اخیر و خاصه پس از جنگ اوکراین آغاز شده، «توسعه مداری» آنها است. از مرحله دوم به بعد نوعی هماهنگی بین حاکمیت و نخبگان و توده مردم و خاصه جوانان وجود داشته و دارد. نخبگانی که هر روز بیشتر و آشناتر و با هوش تر می شوند و جوانانی که بیش از آنکه در فضای جامعه خود زندگی کنند، در فضای مجازی رشد یابنده موجود، زندگی می کنند.

و امّا توضیح مختصر هریک

الف) قبل از کشف نفت: عموم اینان در شرایط تاریخی خاص خود زندگی می کردند، خصوصاً آنان که در صحرا بودند. استثناء تا حدودی بحرین بود که به دلیل کشاورز بودن مردمش و ارتباط وثیق اش با ایران و میراث غنی شیعی بودنش، وضعیتی متفاوت داشت. مضافاً که محل استقرار انگلیس ها بود و از آنجا مجموعه خلیج فارس و شیخ نشین ها را مدیریت می کردند. مضافاً که اولین چاه نفت در این کشور، به بهره برداری رسید؛ و این به نوبه خود تفاوتی بزرگ بین او و شیخ نشین های دیگر ایجاد کرد. تفاوتی که تقریباً نیم قرن ادامه یافت. استثناء دوم کویت بود که به دلیل موقعیت جغرافیایی و رابطه تنگاتنگش با ایران و عراق و نیز هند و جریان های عربی اوایل قرن بیستم، شرایطی متفاوت داشت. به جز این دو، زندگانی بقیه در همان چارچوب قبیله ای و عشیره ای بود و علیرغم رفت وآمد دایمی حجاج، تغییر چشمگیری را در عربستان شاهد نبودیم. تغییراتی که وجود داشت در همان دو شهر زیارتی و تا حدودی بندر جده بود. این بدین معنی بود که اینان تا قبل از دهه پنجاه قرن بیستم در همان شرایط تاریخی قبلی می زیستند.

ب) دوران پس از نفت: در دهه پنجاه شاهد استخراج وسیع نفت در عربستان و کویت هستیم و مدتی بعد، در شیخ نشین های دیگر و با تاخیر در عمان. ثروتی کلان و در مدتی کوتاه به جوامعی کم جمعیت و در مقایسه با سایر جهان سومیان توسعه نایافته و با ساختارهایی قبیله ای و عشیره ای، وارد می شود. همزمان با چنین جریانی جهان عرب در غلیان سیاسی و فکری و احساساتی است. همه جا صحبت از وحدت عربی و مقابله با امپریالیسم و استعمار و مقابله با ارتجاع و عقب ماندگی است و اینان نمادهای همین ارتجاعی هستند که شدیداً مورد انتقاد است و به قدرت هایی وابسته هستند که کمر به مقابله با آنان بسته اند و از ثروتی برخوردارند که از نظر انقلابیون آن ایام، متعلق به مجموعه اعراب است.

در چنین کش و قوسی آنان فرا می گیرند چگونه از ثروت به دست آمده استفاده کنند و از آن لذت ببرند و در کنار این همه چگونه از کنار خطرات بگذرند، بدون آنکه با آن مواجه شوند و مهمتر اینکه چگونه امنیت را خود را تامین کرده و چگونه با صاحبان قدرت جهانی و منطقه ای معامله کنند. اصل لذت از زندگی و ثروت خدادادی است و از کنار خطرات و چالش ها گذشتن و با آنها درگیر نشدن و بهای گذر از تهدید را پرداختن.

این جریان تا دهه نود ادامه می یابد و نظام دو قطبی قبل از دهه نود، پشتوانه ای است برای استمرار و موفقیت این سیاست. البته اشغال کویت ضربه شوک آوری است و سقوط بلوک شرق محاسبات قبلی را برهم می ریزد و زمینه را برای چرخش جدیدی فراهم می آورد.

ج) چرخش جدید از قطر آغاز می شود و به تدریج گسترش و عمق می یابد. قطر کوچک تصمیم می گیرد از سیاست «پای در دامن کشانه» بیرون آید و در صحنه منطقه ای و بعدها جهانی، ایفای نقش کند که البته مورد توافق قدرت های آن روز و خصوصاً قدرت های آنگلوساکسونی هست.

آنها می کوشند زیرساخت های پرداختن به چنین سیاستی را فراهم آورند. سیاستی که «باز» است و «تعامل کننده» و ثروت انبوه پترودلاری را پشتوانه دارد. از شبکه الجزیره گرفته تا هواپیمایی قطری و هتل ها و سالن های مختلف گردهم آیی و تا استادیوم های ورزشی و تاسیس شعبه های دانشگاه های معتبر غربی و البته در پیش گرفتن سیاستی میانجی گرایانه.

توفیق قطری ها بقیه و خصوصاً عربستان و امارات را به اتخاذ چنین سیاستی تحریک و تشویق کرد و البته عوامل داخلی دیگری، خاصه در عربستان، وجود داشت. از اواخر دوران ملک عبدالله و نیز ولایت عهدی محمد بن زاید شاهد چنین تحولی هستیم و دیگران نیز به نسبت های مختلفی چنین راهی را انتخاب کردند. پس از درگذشت عبدالله و امیر امارات، چنین سیاستی به سیاست حاکم، چه در امور داخلی و چه خارجی، تبدیل شد.

بدین ترتیب مرحله سوم تاریخی آنان به سرعت شکل گرفت و به اوج خود رسید. تمایل به ورود به صحنه های جهانی و منطقه ای و حضور فعال در این دو، و زمینه سازی برای نیل به چنین حضوری. در کنار آن سبک کردن و یا برداشتن محدودیت های اجتماعی و سنتی. اگرچه محدودیت ها در مورد آزادی های سیاسی و حقوق شهروندی به قوت خود باقی می ماند و بلکه تشدید می شود. در کنار این همه فراهم آوردن بستری مناسب تر برای رشد اقتصاد آزاد و اقتصاد غیر نفتی و مسیله توریسم و تلاش برای قرار گرفتن در مسیر راه های مواصلاتی. به صحنه آمدن غیر مترقّبه ترامپ که سیاست خاورمیانه ای کاملاً متفاوتی با اوباما داشت، به این جریان کمک شایانی کرد.

عامل بسیار موثر دیگر آغاز انقلاب های عربی بود. آنها پس از کمی تاخیر احساس کردند که اگر میدان داری نکنند خود مشمول این انقلاب ها قرار خواهند گرفت. به ویژه که در ماه های نخست، در عموم این کشورها علایمی از نارضایتی و اعتراض وجود داشت. یکی از مهم ترین عوامل در کنترل این انقلاب ها خاصه در مصر و بحرین، ورود برخی از همین کشورها بود، چنانکه گسترش نارضایتی ها و اعتراض ها در سوریه که به جنگ داخلی خانمان سوزی انجامید نیز، به دلیل حضور و تحریک برخی از آنان بود.

د) و بالاخره چهارمین مرحله با جرقه جنگ اوکراین آغاز شد. بحران کرونا و بسته شدن بسیاری از کشورهای توسعه یافته صنعتی و کمبود نقدینگی در آنها به نوعی انظار را متوجه این منطقه ساخت؛ اما نقطه عطف بزرگ، جنگ اوکراین بود. این جنگ معادلات را در سطح جهانی و خاصه در سطح منطقه ما، به کلی دگرگون ساخت.

مجموعه غرب در کنار اوکراین و در برابر روسیه قرار گرفت. ترس ایجاد شده از رشد چشمگیر چین خصوصاً به لحاظ تکنولوژیکی و اقتصادی و مالی که از اوایل دهه دوم قرن بیست و یکم انظار را به سوی خود جلب کرده بود، نوعی چالش با چین را موجب شد؛ تا آنجا که در دور دوم ریاست جمهوری اوباما اولویت اول سیاست خارجی امریکا، مهار چین بود. جریانی که پیوسته ادامه یافت و تشدید گردید. آنها در چهره چین رقیب و بلکه دشمن آینده خود را می دیدند.

جورج سورس معروف در کنفرانس داووس صریحا گفت اگر چین در زمینه تکنولوژی الکترونیک از ما سبقت گیرد برای همیشه ما در حاشیه قرار خواهیم گرفت. در جریان داستان کرونا آنان کوشیدند به حداکثر ممکن چین هراسی را گسترش دهند.

در چنین شرایطی جنگ اوکراین به گونه غیر مترقبّه ای اتفاق افتاد و طبیعی بود چین و علیرغم سیاست فوق العاده محافظه کارانه اش، در کنار روسیه قرار گیرد. از این زاویه شکست روسیه در این جنگ به عنوانی شکست چین هم بود و لذا کم و بیش تمامی غربیان بدان اهتمام داشتند.

در این میان صدور گاز روسیه به اروپا قطع شد و این جریان مشکلات اقتصادی و صنعتی و معیشتی فراوانی به وجود آورد. مجموعه غرب و خاصه اروپا به دنبال منابع جدید انرژی بود. از ونزویلا گرفته تا غرب و شمال افریقا و در این گیرودار همه چشم ها متوجه خلیج فارس و شیخ نشین هایش شد.

آنان که از مدتی پیش به دنبال حضوری بین المللی بودند، از چنین جریانی به شدت استقبال کردند و نتیجه آن روی آوری و استقبال این بود که همه سوابق منفی از مسایل مختلف حقوق بشری گرفته تا موضوع اولویت داشتن دموکراسی و انتخابات و حتی قتل قاشقچی، به فراموشی سپرده شد. گویی رهبران کشورهای بزرگ غربی جهت جلب نظر و حمایت این کشورها، به نوعی مسابقه گذاشته بودند.

تحولات صورت گرفته در طبقه نخبه سعودی و شیخ نشین ها، آنان را با قواعد بازی آشنا کرده بود و اینان از شرایط جدید به خوبی استفاده کردند. بدین معنی که توانستند جهت چانه زنی با امریکایی ها، از ورق روسیه و چین استفاده کنند و چنین کرده و می کنند.

اصولاً کیفیت برخورد امریکایی ها با اینان قبل و بعد از جنگ اوکراین قابل مقایسه نیست. دیگر از آنچه ترامپ در مورد گاوهای شیرده و ذبح آنان می گفت، خبری نیست حتی اگر احیاناً باز هم انتخاب شود، نمی تواند چنین بگوید. در اولین ملاقات ترامپ و امیر کویت، شیخ صباح، تنها به او پنج دقیقه وقت داد و در طی آن گفت قرارداد همکاری با چین را لغو کند؛ همین و تمام. امّا در حال حاضر داستان به کلی تغییر یافته است.

این صرفاً در مورد امریکایی ها نیست، روس ها و چینی ها هم کم و بیش چنین سیاستی در پیش گرفته اند. آنان به شیوه ای متفاوت با گذشته با آنان گفتگو می کنند. به واقع احساس می کنند که اینان در موقعیت فراتری قرار گرفته اند. در پاییز 2022 امیر امارات سفری به روسیه داشت. پوتین شخصاً به استقبال او رفت؛ همچنانکه شخصاً او را بدرقه کرد و به دلیل سردی هوا و عدم وجود لباس گرم امیر، کاپشن خود را به او داد. چنین مسایلی به واقع برای اولین بار است که اتفاق می افتد.

در سایه چنین تحولاتی آنان به فکر نهادینه کردن توسعه صنعتی و اقتصادی و زیربنایی خود افتادند و برای نخستین بار است که سیاست غالب آنها سیاستی «توسعه مدارانه» است. آنچه به آنها کمک می کند بهره گیری از رقابت بین سه رقیب موجود یعنی آمریکا و روسیه و چین است و به همین ترتیب بهره گرفتن از ظرفیت کشورهای دیگری چون انگلستان و فرانسه و هند. آنان یاد گرفته اند که جهت توسعه هرچه بیشتر و سریع تر، چگونه از رقابت های آشکار و نهفته آنها، سود برند.

برنامه های توسعه ای بلندمدت و کوتاه مدت آنان قابل تامل است. حتی کشور عمیقاً محافظه کار و محتاطی همچون عمان، برنامه های فراوانی را برای خود تنظیم کرده است. وضعیت جدید بین المللی و برآمدن چین و روسیه و تضعیف نسبی موقعیّت امریکا و مجموعه غرب این مجموعه را به طراحی و تعقیب برنامه های توسعه مدارانه تشویق کرده است. آنچه در این مورد ترغیب کننده است رشد سریع آسیا است و اینکه به قدرت بزرگ و مسلط اقتصادی و صنعتی و تجاری جهان آینده تبدیل خواهد شد.

مایل بودم در مورد جنگ غزه و بازتاب هایش بر روی این کشورها صحبت کنم که به دلیل کمی وقت در فرصتی دیگر بدان پرداخته خواهد شد. تنها به یک نکته اشاره می شود و آن اینکه بعید به نظر می آید تحولات بزرگی را که جنگ اوکراین برای این کشورها درپی داشت، جنگ غزه بتواند داشته باشد و منشا دگرگونی های بزرگی شود و البته آن را دلایل فراوانی است.

>>>متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

311311