چگونه علیه محجوری که قیم ندارد طرح دعوا کنیم؟

چگونه علیه محجوری که قیم ندارد طرح دعوا کنیم؟

طرح دعوا علیه محجوری که قیم ندارد

چالش طرح دعوا علیه محجوری که قیم ندارد، نیازمند درک عمیق از پیچیدگی های حقوقی است. در چنین مواردی، دادرسی به دلیل فقدان نماینده قانونی برای خوانده با توقف مواجه می شود و دادگاه موظف است برای تعیین قیم اقدام کند. این فرآیند، مسیری قانونی برای احقاق حقوق خواهان است.

سفر احقاق حق در نظام حقوقی ایران گاه با مسیرهای پرپیچ و خمی روبرو می شود که درک صحیح از آن، کلید رسیدن به مقصود است. یکی از این موقعیت های خاص و ظریف، زمانی بروز پیدا می کند که فردی قصد طرح دعوا علیه دیگری را دارد، اما در این میان مشخص می شود که خوانده دعوا، به دلیل محجوریت (صغیر، مجنون، سفیه بودن)، از اهلیت قانونی لازم برای دفاع برخوردار نیست و از آن مهم تر، فاقد ولی قهری یا قیمی است که بتواند از او در مراجع قضایی نمایندگی کند. این وضعیت، که به ظاهر ممکن است نادر به نظر برسد، پیچیدگی های حقوقی و آیین دادرسی ویژه ای را به همراه دارد که آگاهی از آن ها برای هر خواهان، وکیل، یا حتی دانشجوی حقوق ضروری است. در چنین شرایطی، سیستم قضایی، با هدف حمایت از حقوق تمام افراد جامعه، حتی محجورین، مکلف است تا راهی برای تعیین نماینده قانونی و تضمین یک دادرسی عادلانه بیابد. این مقاله تلاش دارد تا با روایتی گام به گام و تحلیلی جامع، نوری بر این مسیر پیچیده بتاباند و راهنمایی عملی و قابل اتکا برای عبور از این مرحله قانونی ارائه دهد.

سفری به مفهوم اهلیت در دعاوی: چرا این موضوع اینقدر مهم است؟

در هر نظام حقوقی، از جمله در ایران، اصلی بنیادین وجود دارد که بیانگر توانایی افراد برای انجام اعمال حقوقی و مشارکت در فرآیندهای قضایی است؛ این اصل، «اهلیت» نامیده می شود. اهلیت، سنگ بنای اعتبار بسیاری از اقدامات حقوقی است و فقدان آن می تواند پیامدهای جدی برای طرفین دعوا و حتی اعتبار دادرسی داشته باشد. درک عمیق از این مفهوم، به ویژه در مواجهه با محجورین، اولین قدم برای شناخت راهکارهای قانونی پیش رو است.

اهلیت و توانایی های حقوقی: درک مبانی محجوریت

اهلیت در حقوق ایران به دو بخش اصلی تقسیم می شود که هر یک از دیگری متمایز است: اهلیت تمتع و اهلیت استیفا. اهلیت تمتع، توانایی دارا شدن حق است که با تولد هر فرد آغاز می شود و تا زمان فوت او ادامه می یابد. این اهلیت تقریباً شامل تمامی افراد می شود، حتی نوزادان و مجانین، زیرا هر کسی می تواند صاحب حق، مانند مالکیت یک مال، باشد. اما اهلیت استیفا، معنای عمیق تری دارد؛ این اهلیت به معنای توانایی فرد برای اعمال و اجرای حقوق خود، تصرف در اموال و انجام اعمال حقوقی است. اینجاست که مفهوم «محجوریت» اهمیت پیدا می کند.

محجورین، افرادی هستند که به دلیل نقص عقلی یا سنی، اهلیت استیفای کامل ندارند و قانون، آن ها را از انجام مستقل برخی اعمال حقوقی منع کرده است تا از حقوقشان محافظت کند. سه دسته اصلی از محجورین در حقوق ایران عبارتند از:

  • صغیر: فردی که به سن بلوغ شرعی نرسیده است. صغار خود به دو دسته ممیز (دارای قدرت تشخیص نسبی) و غیرممیز (فاقد هرگونه قدرت تشخیص) تقسیم می شوند. اعمال حقوقی صغیر غیرممیز باطل و اعمال صغیر ممیز فضولی و متوقف بر اجازه ولی یا قیم است.
  • مجنون: فردی که دچار اختلالات شدید روانی است و فاقد قدرت تشخیص و اراده است. جنون می تواند دائمی یا ادواری باشد. اعمال حقوقی مجنون دائمی باطل و اعمال مجنون ادواری در زمان افاقه صحیح و در زمان جنون باطل است.
  • سفیه: فردی که قدرت تشخیص او در امور مالی و مدیریت ثروت خود، به قدری ضعیف است که توانایی انجام معاملات عقلایی را ندارد و اموال خود را به هدر می دهد. این افراد، که به آن ها «غیر رشید» نیز گفته می شود، در امور مالی محجور هستند اما در امور غیرمالی (مانند ازدواج) اهلیت دارند.

فقدان اهلیت استیفا برای هر یک از این گروه ها، به این معناست که آن ها نمی توانند به تنهایی و بدون نماینده قانونی، در دعاوی حقوقی به عنوان خواهان یا خوانده حضور یابند یا به دفاع از خود بپردازند. این محدودیت قانونی، بیش از آنکه محرومیتی باشد، نوعی حمایت از این قشر آسیب پذیر جامعه است.

حضور خوانده ای با اهلیت کامل: لازمه یک دادرسی عادلانه

اهلیت خوانده در دعوا، نه تنها یک شرط شکلی، بلکه یک لازمه بنیادین برای یک دادرسی عادلانه و صحیح است. بر اساس ماده ۸۴ بند ۳ قانون آیین دادرسی مدنی، یکی از ایراداتی که خوانده می تواند به دادخواست خواهان وارد کند، این است که خواهان اهلیت قانونی برای اقامه دعوا را ندارد. اگرچه این ماده مستقیماً به اهلیت خوانده اشاره نمی کند، اما اصل کلی اهلیت در هر دو سوی دعوا برقرار است.

ماده ۸۶ قانون آیین دادرسی مدنی نیز به صراحت بیان می دارد: در صورتی که خوانده اهلیت نداشته باشد می تواند از پاسخ در ماهیت دعوا امتناع نماید. این ماده، بیش از آنکه راهکاری برای دادگاه باشد، حقی برای خوانده محجور قائل می شود تا در غیاب نماینده قانونی، مجبور به دفاع از خود نباشد. اگر دادگاه از همان ابتدا متوجه عدم اهلیت خوانده شود و یا خوانده (یا وکیل او پس از اطلاع) این ایراد را مطرح کند، دادرسی با مانع جدی روبرو می شود.

تفاوت مهمی که باید به آن توجه داشت، این است که آیا محجوریت خوانده از همان ابتدای اقامه دعوا وجود داشته است یا در طول دادرسی و پس از شروع آن، خوانده محجور شده است. اگر محجوریت از ابتدا وجود داشته باشد و خواهان بدون توجه به این موضوع، دعوا را علیه خود محجور اقامه کرده باشد، وضعیت متفاوتی از زمانی خواهد داشت که فردی با اهلیت کامل، مورد دعوا قرار گرفته و سپس در جریان دادرسی، به دلایلی مانند جنون، محجور می شود. در حالت اول، برخی حقوقدانان قائل به رد دعوا بوده اند که در ادامه به نقد آن خواهیم پرداخت، اما رویه صحیح و منطبق با اصول، مسیر دیگری را پیش روی دادگاه قرار می دهد.

وضعیت خاص محجور فاقد ولی قهری یا قیم: وقتی نماینده قانونی در کار نیست

محجورین، همانطور که اشاره شد، برای اعمال حقوقی و حضور در مراجع قضایی نیازمند نماینده قانونی هستند. این نماینده می تواند ولی قهری یا قیم باشد. اما سوال اینجاست که اگر محجور هیچ یک از این نمایندگان را نداشته باشد، تکلیف چیست و چه سرنوشتی در انتظار دعاوی مطروحه علیه او خواهد بود؟

نقش ولی قهری و قیم: ستون های حمایتی محجورین

در نظام حقوقی ایران، حمایت از حقوق محجورین از طریق معرفی نمایندگان قانونی صورت می گیرد:

  • ولی قهری (پدر و جد پدری): در حقوق ایران، پدر و جد پدری، ولایت قهری بر صغار و مجانین و سفیهانی که جنون یا سفاهت آن ها متصل به صغر بوده است، دارند. این ولایت، منشأ قانونی دارد و نیازی به حکم دادگاه نیست. حدود اختیارات ولی قهری گسترده است و او می تواند در تمام امور مالی و حتی برخی امور غیرمالی (در حدود مصلحت) از طرف محجور اقدام کند.
  • قیم: در صورتی که محجور فاقد ولی قهری باشد، یا ولی قهری از دنیا رفته باشد، یا اهلیت لازم را برای اداره امور محجور نداشته باشد، دادگاه خانواده اقدام به نصب قیم برای محجور می کند. قیم، نماینده قانونی است که اختیارات او توسط دادگاه مشخص می شود و فعالیت های او تحت نظارت دادستان است. قیم می تواند در امور مالی و گاه غیرمالی محجور نمایندگی کند، اما همیشه باید مصلحت محجور را رعایت نماید.

حضور ولی قهری یا قیم، تضمین می کند که محجور در دادرسی ها تنها نیست و کسی هست که از حقوق او دفاع کند. این نمایندگان، طرف دعوا به جای خود محجور قرار می گیرند و اقدامات حقوقی را به نام او انجام می دهند.

سناریوهای فقدان ولی یا قیم برای محجور: از غیبت همیشگی تا اتفاقات ناگهانی

مواقعی پیش می آید که یک محجور، به هر دلیلی، فاقد هرگونه نماینده قانونی است. این سناریوها می توانند به اشکال مختلفی بروز کنند:

  1. محجور از ابتدا فاقد نماینده قانونی: این حالت ممکن است برای کودکی رخ دهد که پدر و جد پدری خود را از دست داده و هنوز قیمی برای او تعیین نشده است. یا فردی که از ابتدا مجنون بوده و ولی قهری ندارد و قیمی نیز برایش منصوب نشده است.
  2. فوت، عزل یا استعفای قیم/ولی در طول زمان و عدم تعیین جانشین: ممکن است محجوری از ابتدا دارای ولی قهری یا قیم بوده باشد، اما در طول زمان، ولی او فوت کرده یا قیم منصوب شده، از وظیفه خود عزل شده و یا استعفا داده و هنوز جانشینی برای او تعیین نشده باشد. این وضعیت، می تواند در میانه یک دعوای قضایی نیز رخ دهد و دادرسی را با چالش مواجه سازد.

در هر دو حالت، خواهان با خوانده ای روبرو می شود که در ظاهر، نمی تواند طرف دعوا قرار گیرد و دفاع مؤثری نیز از خود نخواهد داشت. اینجاست که پای وظایف قانونی دادگاه و دادستان به میان می آید تا این خلأ را پر کنند.

دادگاه خانواده و دادستان: مرجع حل معمای بی قیمانی

شناخت مرجع صالح برای تعیین قیم، یکی از مهمترین مراحل در مواجهه با محجور فاقد قیم است. صلاحیت اولیه برای تعیین قیم، بر عهده دادگاه خانواده است. دادگاه خانواده در حوزه ی محل اقامت محجور، مسئول رسیدگی به درخواست های تعیین قیم و نظارت بر امور قیمومیت است.

نقش دادستان در این فرآیند، بسیار حیاتی و نظارتی است. ماده ۵۶ قانون امور حسبی به صراحت بیان می دارد: هرگاه در جریان رسیدگی به دعوایی دادگاه تشخیص دهد که یکی از اصحاب دعوا محجور است و ولی یا قیم ندارد، باید مراتب را به رئیس حوزه قضایی جهت معرفی به دادستان اطلاع دهد تا دادستان اقدام به تعیین قیم کند و دادرسی تا تعیین قیم متوقف می ماند. این ماده، به روشنی تکلیف دادگاه را در مواجهه با چنین وضعیتی مشخص می کند. دادستان به عنوان مدعی العموم و حافظ حقوق عمومی، به ویژه حقوق افراد ناتوان و محجور، وظیفه دارد پس از اطلاع از فقدان قیم، اقدامات لازم را برای معرفی و نصب قیم انجام دهد. این اقدام، تضمین می کند که حقوق محجور در هیچ مرحله ای از دادرسی نادیده گرفته نخواهد شد.

بر اساس ماده ۵۶ قانون امور حسبی، هرگاه در جریان رسیدگی به دعوایی دادگاه تشخیص دهد که یکی از اصحاب دعوا محجور است و ولی یا قیم ندارد، باید مراتب را به رئیس حوزه قضایی جهت معرفی به دادستان اطلاع دهد تا دادستان اقدام به تعیین قیم کند و دادرسی تا تعیین قیم متوقف می ماند.

گام به گام در مسیر طرح دعوا: از احراز وضعیت تا تعیین قیم

هنگامی که خواهان، خود را در موقعیت طرح دعوا علیه محجوری بدون قیم می بیند، ناچار است مسیری خاص و قانونمند را طی کند. این مسیر، شامل مراحلی مشخص است که در هر گام، رعایت دقت و آگاهی حقوقی ضروری است تا احقاق حق به درستی انجام پذیرد.

گام اول: کشف حقیقت: خوانده محجور و فاقد قیم است!

شروع هر دعوایی، با تحقیق و کسب اطلاعات در مورد خوانده آغاز می شود. خواهان یا وکیل او، پیش از طرح دعوا، باید از وضعیت اهلیت خوانده مطلع شود. اما گاهی اوقات، این محجوریت و فقدان نماینده قانونی، در ابتدا پنهان می ماند و تنها پس از تقدیم دادخواست و در جریان ابلاغ اوراق یا حضور در دادگاه مشخص می شود. ممکن است خواهان از طریق تحقیقات محلی، مطلع شود که خوانده دارای جنون است و کسی را برای اداره امور خود ندارد، یا اینکه فردی که علیه او شکایت دارد، یک صغیر بی سرپرست است که هنوز قیمی برای او تعیین نشده است. در چنین مواردی، مسئولیت خواهان در بررسی اولیه، هرچند ممکن است به کشف کامل وضعیت منجر نشود، اما همیشه توصیه می شود تا حد امکان، اطلاعات دقیق از وضعیت حقوقی و اجتماعی خوانده به دست آید.

گام دوم: تنظیم دادخواست: آغازی با ملاحظات خاص

با وجود اطلاع از محجوریت خوانده و فقدان قیم، خواهان نباید از طرح دعوا دلسرد شود. نحوه درج نام خوانده در دادخواست در این شرایط، اهمیت ویژه ای دارد. خواهان باید نام خود محجور را به عنوان خوانده در دادخواست ذکر کند. نیازی نیست که در ستون مربوط به نام و نام خانوادگی خوانده، عنوانی مانند محجور فاقد قیم درج شود. همین که نام واقعی محجور ذکر شود کافی است.

نکته کلیدی در این مرحله، ذکر صریح فقدان قیم یا ولی در ستون توضیحات دادخواست است. خواهان می تواند در این بخش، وضعیت محجوریت خوانده و نبود ولی یا قیم را به اطلاع دادگاه برساند. این اقدام، به دادگاه کمک می کند تا از همان ابتدا، با آگاهی کامل از وضعیت پرونده، اقدامات لازم را مطابق قانون انجام دهد. این عمل نشان از هوشیاری خواهان و رعایت دقیق موازین قانونی توسط اوست.

گام سوم: وظیفه دادگاه: چرخش چرخ دنده های عدالت برای محجور

پس از تقدیم دادخواست و اطلاع دادگاه از محجوریت خوانده و فقدان نماینده قانونی، دادگاه وظایف مهمی را بر عهده دارد که اجرای صحیح آن ها، ضامن سلامت دادرسی است.

اعلام به دادستان: نظارت عالی بر حقوق محجورین

مهمترین و اولین وظیفه دادگاه، بر اساس ماده ۵۶ قانون امور حسبی، این است که بلافاصله پس از اطلاع از فقدان ولی یا قیم برای محجور، مراتب را به رئیس حوزه قضایی جهت معرفی به دادستان اطلاع دهد. دادستان، به عنوان مدعی العموم، نقش کلیدی در نظارت بر امور محجورین و تضمین رعایت حقوق آن ها ایفا می کند. این اقدام دادگاه، یک تکلیف قانونی است و تخلف از آن، می تواند منجر به نقض دادرسی شود. اهمیت نقش دادستان در اینجاست که او می تواند فوراً وارد عمل شده و اقدامات لازم برای شناسایی و معرفی فرد صالح برای قیمومت را آغاز کند.

قرار توقیف دادرسی: مکثی هوشمندانه برای احقاق حق

همزمان با اعلام مراتب به دادستان، دادگاه باید قرار توقیف دادرسی را صادر کند. این قرار، به معنای تعلیق موقت رسیدگی به دعوا است تا زمانی که نماینده قانونی برای محجور تعیین شود. مبنای قانونی این اقدام، ماده ۱۰۵ قانون آیین دادرسی مدنی است که اگرچه عمدتاً ناظر بر محجوریت حین دادرسی است، اما روح قانون و تلفیق آن با ماده ۵۶ قانون امور حسبی، توقف دادرسی را در هر دو حالت (محجوریت از ابتدا یا حین دادرسی) ایجاب می کند. صدور قرار توقیف دادرسی، راهکار صحیح و منطقی است، زیرا:

  • این قرار، به خواهان فرصت می دهد تا وضعیت حقوقی خوانده را سامان بخشد و دادرسی را ادامه دهد، نه اینکه با رد دعوا، او را مجبور به شروع مجدد فرآیند کند.
  • این رویکرد، از تضییع حقوق خواهان که با حسن نیت دعوا را اقامه کرده، جلوگیری می کند.
  • توقیف دادرسی، امکان حمایت از حقوق محجور را فراهم می آورد، زیرا با تعیین قیم، او می تواند از طریق نماینده خود، در دادرسی حضور یابد و به دفاع از خود بپردازد.

برخلاف نظر برخی، صدور قرار رد دادخواست در این مرحله صحیح نیست. ماده ۸۶ ق.آ.د.م صرفاً حق امتناع خوانده از پاسخ را مطرح می کند و به دادگاه اجازه رد دعوا را نمی دهد. قرار توقیف دادرسی، یک مهلت منطقی به خواهان می دهد تا با همکاری دادگاه، نماینده قانونی برای خوانده معرفی شود. این مهلت، بسته به نظر دادگاه و پیچیدگی موضوع تعیین قیم، می تواند متغیر باشد.

گام چهارم: تعیین قیم: مسیری که دادگاه می گشاید

پس از صدور قرار توقیف دادرسی و اعلام به دادستان، فرآیند تعیین قیم آغاز می شود. این فرآیند عمدتاً توسط دادگاه خانواده و با نظارت دادستان پیگیری می شود. دادگاه ممکن است از بستگان محجور برای معرفی قیم مناسب کمک بخواهد و یا خود به تحقیق در این خصوص بپردازد.

در برخی موارد، و برای تسریع در روند دادرسی، دادگاه می تواند قیم موقت برای محجور نصب کند. این قیم موقت، صرفاً برای همان دعوای خاص و تا زمان تعیین قیم دائم، از محجور نمایندگی می کند. خواهان نیز می تواند در این مرحله، نقش کمک کننده ای ایفا کند؛ به عنوان مثال، ارائه هرگونه اطلاعات مفید در مورد بستگان محجور یا وضعیت او، می تواند به دادگاه در تعیین سریع تر قیم کمک کند. این همکاری، نه تنها به نفع خواهان است، بلکه به تسریع فرآیند عدالت برای محجور نیز کمک می کند.

گام پنجم: بازگشت به دادرسی: با حضور نماینده قانونی

پس از آنکه قیم (دائم یا موقت) برای محجور تعیین و حکم آن صادر شد، او به عنوان نماینده قانونی محجور، وارد دعوا می شود و از آن پس، تمام اقدامات دادرسی، ابلاغ ها و دفاعیات، از طریق قیم انجام می گیرد. در این مرحله، قرار توقیف دادرسی لغو شده و رسیدگی به دعوا از سر گرفته می شود. اقدامات قبلی انجام شده در دادرسی، تا زمانی که مخل به حقوق محجور نباشد، معتبر باقی می مانند و قیم وظیفه دارد با بررسی آن ها، ادامه مسیر دفاع از محجور را در پیش گیرد.

وضوح در ابهامات: تصحیح تصورات رایج حقوقی

در رویه قضایی و میان حقوقدانان، گاهی در مورد نحوه برخورد با دعوای علیه محجور فاقد قیم، نظرات متفاوتی مطرح می شود که می تواند منجر به ابهامات و حتی اشتباهاتی در عملکرد شود. پرداختن به این ابهامات و تصحیح آن ها، گام مهمی در شفاف سازی این حوزه از حقوق است.

خطای رایج: رد دعوا به جای توقیف دادرسی

یکی از اشتباهات رایجی که ممکن است در برخی موارد رخ دهد، صدور قرار رد دعوا به جای قرار توقیف دادرسی است. ماده ۸۶ قانون آیین دادرسی مدنی که پیش تر به آن اشاره شد، صرفاً به خوانده محجور اجازه می دهد که از پاسخ در ماهیت دعوا امتناع کند. این ماده، هیچ اشاره ای به تکلیف دادگاه برای رد دعوا نمی کند و نباید به عنوان مجوزی برای صدور قرار رد دعوا تفسیر شود.

برخی به اشتباه، استناد به بند ۳ ماده ۸۴ قانون آیین دادرسی مدنی (عدم اهلیت خواهان) یا بند ۴ همان ماده (متوجه دعوا نبودن خوانده) را دلیلی برای رد دعوا علیه محجور فاقد قیم می دانند. اما این استدلال صحیح نیست. عدم اهلیت خواهان، موضوعی جداگانه است و متوجه دعوا نبودن خوانده نیز در این مورد خاص، به معنای این نیست که دعوا اصولاً علیه محجور قابل طرح نیست، بلکه به معنای این است که محجور به دلیل عدم اهلیت، نمی تواند به تنهایی طرف دعوا باشد و دفاع کند. راهکار این وضعیت، تعیین نماینده قانونی و سپس ادامه دادرسی است، نه رد دعوا. اگر دادگاه به دلیل فقدان نماینده، قرار رد دعوا صادر کند، خواهان مجبور خواهد شد که پس از تعیین قیم برای محجور، مجدداً دعوایی را با همان خواسته و دلایل از ابتدا طرح کند که این امر، علاوه بر اتلاف وقت و هزینه، با اصول تسهیل در رسیدگی قضایی و حمایت از حقوق طرفین در تعارض است. لذا، نظر صحیح و مورد تأکید رویه قضایی، همان صدور قرار توقیف دادرسی است که فرصت اصلاح و ادامه دادرسی را فراهم می آورد.

دادستان، ناظر است نه طرف دعوا: رفع یک سوءتفاهم

یکی دیگر از ابهاماتی که گاهی مطرح می شود، این تصور است که در دعاوی علیه محجور فاقد قیم، باید دادستان نیز به عنوان طرف دعوا قرار گیرد. این تصور، ناشی از نقش نظارتی دادستان بر امور محجورین است، اما با وظیفه و جایگاه قانونی دادستان در دعاوی حقوقی، متفاوت است.

بر اساس نظریه مشورتی شماره ۱۱۳۲/۹۵/۷ مورخ ۱۳۹۵/۰۵/۱۶ اداره کل حقوقی قوه قضاییه، در دعاوی که علیه محجوری مطرح می شود که فاقد ولی خاص است، اقامه دعوا باید به طرفیت قیم محجور صورت گیرد و نیازی به طرف دعوا قرار دادن دادستان نیست. این نظریه، با توجه به مواد ۱۱۸۰ و ۱۱۹۳ قانون مدنی (در خصوص قیمومت و وظایف قیم) و ماده ۱۰۵ قانون آیین دادرسی در امور مدنی، بر این موضوع تأکید دارد که نقش دادستان، صرفاً نظارت بر فرآیند تعیین قیم و عملکرد او است و او به هیچ وجه طرف دعوای حقوقی نیست. این تبیین روشن، از افزودن یک طرف غیرضروری به دعوا و پیچیده تر کردن روند دادرسی جلوگیری می کند و به شفافیت هرچه بیشتر این فرآیند کمک می نماید.

اداره کل حقوقی قوه قضاییه با نظریه مشورتی شماره ۱۱۳۲/۹۵/۷ مورخ ۱۳۹۵/۰۵/۱۶ تصریح کرده است که دادستان در دعاوی علیه محجور فاقد ولی خاص، طرف دعوا نیست و دعوا باید صرفاً به طرفیت قیم اقامه شود.

تفکیک محجوریت از ابتدا و حین دادرسی: روح قانون در هر دو حالت

گرچه ماده ۱۰۵ قانون آیین دادرسی مدنی صراحتاً به مواردی اشاره دارد که یکی از طرفین دعوا در جریان دادرسی محجور شود، اما باید در نظر داشت که روح قانون و هدف اصلی از حمایت از محجورین، در هر دو حالت (محجوریت از ابتدا و محجوریت حین دادرسی) جاری است.

تلفیق ماده ۵۶ قانون امور حسبی و اصول کلی آیین دادرسی مدنی، نشان می دهد که دادگاه در هر دو صورت، وظیفه دارد برای تعیین نماینده قانونی اقدام کند و تا آن زمان، دادرسی را متوقف سازد. اینکه محجوریت از ابتدا وجود داشته باشد یا در طول دادرسی ایجاد شود، در اصل تکلیف دادگاه برای نصب قیم و توقیف دادرسی تأثیری ندارد. هدف این است که محجور هرگز بدون نماینده قانونی در معرض یک دادرسی قرار نگیرد و فرصت دفاع عادلانه از او سلب نشود. بنابراین، اگرچه متن ماده ۱۰۵ ممکن است در نگاه اول محدود به محجوریت حین دادرسی به نظر برسد، اما تفسیر صحیح و جامع آن، شامل محجوریت از ابتدا نیز می شود و دادگاه را مکلف به اتخاذ رویه یکسان برای تعیین قیم و توقیف دادرسی می کند.

توصیه هایی ارزشمند برای خواهان و وکیل: آماده سازی برای مسیر پیش رو

در مواجهه با پرونده هایی که خوانده آن محجوری فاقد قیم است، در دست داشتن راهبردهای صحیح و آمادگی کامل، می تواند تفاوت چشمگیری در نتیجه و طولانی شدن روند دادرسی ایجاد کند. توصیه های زیر برای خواهان و وکیل او، در پیمودن این مسیر پیچیده بسیار کاربردی خواهد بود:

یکی از مهمترین گام ها پیش از طرح هر دعوایی، به ویژه علیه اشخاصی که وضعیت حقوقی خاص دارند، جمع آوری اطلاعات دقیق در مورد وضعیت خوانده است. پیش از تنظیم دادخواست، باید تلاش شود تا اطلاعات جامعی در خصوص وضعیت محجوریت خوانده (صغیر بودن، جنون، یا سفاهت)، سوابق پزشکی (در مورد مجانین)، و همچنین فقدان یا وجود ولی قهری و یا قیم قبلی به دست آید. در صورت امکان، از طریق تحقیقات محلی یا استعلام های اولیه، می توان تا حدودی به این اطلاعات دست یافت. هرچه اطلاعات خواهان کامل تر باشد، دادگاه سریع تر می تواند تصمیمات مقتضی را اتخاذ کند.

در مواجهه با پیچیدگی های حقوقی، به خصوص در دعاوی مرتبط با امور حسبی و محجورین، لزوم مشاوره با وکیل متخصص در امور حقوقی و حسبی بیش از پیش احساس می شود. یک وکیل مجرب می تواند با آگاهی کامل از قوانین و رویه های قضایی، خواهان را در تمامی مراحل، از تنظیم دقیق دادخواست گرفته تا پیگیری فرآیند تعیین قیم و ادامه دادرسی، راهنمایی کند. حضور وکیل، نه تنها به سرعت بخشیدن به روند پرونده کمک می کند، بلکه از بروز اشتباهات احتمالی حقوقی نیز جلوگیری می نماید.

مسیر تعیین قیم و سپس ادامه دادرسی، ممکن است زمان بر باشد. از این رو، آمادگی برای طولانی شدن فرآیند دادرسی، یک واقعیت اجتناب ناپذیر است. خواهان و وکیل او باید با صبر و پیگیری، مراحل قانونی را طی کنند و از عجله و اقدامات شتابزده که ممکن است به زیان پرونده باشد، پرهیز نمایند. در این مسیر، آگاهی از جدول زمانی تقریبی برای تعیین قیم و مراحل دادرسی پس از آن، به مدیریت انتظارات کمک شایانی می کند.

خواهان می تواند در تسریع فرآیند تعیین قیم، نقش فعالی ایفا کند. وظیفه خواهان در پیگیری و معرفی هرگونه اطلاعات مفید برای دادگاه در جهت تعیین قیم، می تواند بسیار مؤثر باشد. به عنوان مثال، اگر خواهان از وجود بستگان درجه یک محجور (مانند مادر، خواهر و برادر) که صلاحیت قیمومت دارند، مطلع است، می تواند این اطلاعات را در اختیار دادگاه قرار دهد تا فرآیند تحقیقات و شناسایی قیم احتمالی، با سرعت بیشتری انجام شود. این همکاری سازنده، به تسریع در احقاق حق هر دو طرف دعوا (خواهان و محجور از طریق قیمش) کمک می کند.

در مواجهه با دعوا علیه محجور فاقد قیم، مشاوره با وکیل متخصص و آمادگی برای یک دادرسی زمان بر، از الزامات احقاق حق است.

نتیجه گیری

مواجهه با دعوا علیه محجوری که فاقد ولی قهری یا قیم است، یکی از ظرایف و چالش های نظام حقوقی است که درک صحیح آن، برای هر فعال حقوقی و حتی افراد عادی که درگیر چنین موقعیتی می شوند، حیاتی است. این مقاله سعی داشت تا با روایتی جامع و گام به گام، ابهامات موجود در این حوزه را برطرف ساخته و مسیری روشن برای احقاق حق در این شرایط خاص ارائه دهد.

همانطور که مشاهده شد، قانونگذار با در نظر گرفتن حمایت از حقوق محجورین، تدابیر ویژه ای را اندیشیده است. از وظیفه دادگاه در اعلام مراتب به دادستان و صدور قرار توقیف دادرسی، تا نقش کلیدی دادستان در پیگیری تعیین قیم و سرانجام ادامه دادرسی با حضور نماینده قانونی، همه و همه نشان از ظرافت و دقت در حفظ حقوق همه افراد جامعه دارند. اشتباهات رایج در این زمینه، نظیر صدور قرار رد دعوا به جای توقیف دادرسی یا تصور طرف دعوا بودن دادستان، با تحلیل قوانین و رویه های قضایی، تبیین و تصحیح شدند.

در نهایت، تأکید بر اهمیت رعایت رویه قانونی صحیح و مشاوره با متخصصین حقوقی برای احقاق حق در این پرونده های پیچیده، بیش از پیش ضروری است. با آگاهی از این مراحل و توصیه های کلیدی، هر خواهان و وکیل او می تواند با اطمینان خاطر بیشتری در این مسیر گام بردارد و اطمینان حاصل کند که حقوق محجور نیز، در بستری عادلانه و قانونی، مورد حمایت قرار خواهد گرفت. امید است این مقاله، چراغ راهی برای روشن شدن این مسیر برای خوانندگان محترم باشد و به ارتقای دانش حقوقی و تسهیل فرآیندهای قضایی کمک کند.