خلاصه کتاب حاجی مراد (صادق هدایت) – هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب حاجی مراد (صادق هدایت) - هر آنچه باید بدانید

خلاصه کتاب حاجی مراد ( نویسنده صادق هدایت )

خلاصه داستان «حاجی مراد» نوشته صادق هدایت، روایتی تلخ از مردی سنتی، متوهم و خشن است که به دلیل سوءظن و تعصب، به خطا زن غریبه ای را مورد ضرب و شتم قرار می دهد و در نهایت، بهای سنگین این اشتباه را با از دست دادن آبرو و طلاق همسرش می پردازد. این داستان عمیقاً به نقد مردسالاری و پیامدهای اجتماعی تعصبات می پردازد.

صادق هدایت، یکی از برجسته ترین و تاثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایران، با آثار خود تصویری بی پرده از جامعه و انسان دوران خود ارائه داده است. او که با نگاهی بدبینانه و نقادانه به مسائل اجتماعی و روانشناختی می نگریست، توانست با قلمی شیوا و قدرتمند، لایه های پنهان وجود انسان و تضادهای اجتماعی را به تصویر بکشد. داستان کوتاه «حاجی مراد»، که یکی از آثار شاخص مجموعه «زنده به گور» محسوب می شود، نمونه ای بارز از توانایی هدایت در خلق فضایی سرشار از تنش های درونی و بیرونی است. این اثر نه تنها به دلیل روایت جذابش، بلکه به خاطر درون مایه های عمیق و تحلیل های روانشناختی که ارائه می دهد، همواره مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفته است. این مقاله به ارائه خلاصه ای جامع از داستان «حاجی مراد» می پردازد و سپس با تحلیلی عمیق بر عناصر داستانی، شخصیت پردازی، درون مایه ها و سبک نگارش هدایت در این اثر، به درک بهتر لایه های پنهان و اهمیت آن در کارنامه ادبی این نویسنده بزرگ کمک خواهد کرد.

خلاصه جامع داستان حاجی مراد: توهم، خشونت و فروپاشی

داستان حاجی مراد به طرز ماهرانه ای خواننده را به دنیای پر از سوءظن و تعصب یک مرد سنتی می کشاند. روایت با معرفی شخصیت اصلی، حاجی مراد، آغاز می شود؛ مردی که در بازار اعتبار و آبرو دارد و همگان با احترام با او برخورد می کنند. با این حال، لقب حاجی برای او نه به واسطه سفر حج، بلکه از عمویش به ارث رسیده است. او در کودکی، پس از فوت پدر، همراه با مادر و خواهرش به کربلا می رود اما در آنجا با وضعیت بد مالی روبرو می شوند و مادر و خواهرش در فقر و گدایی گرفتار می آیند. حاجی مراد به هزار زحمت خود را به همدان و نزد عمویش می رساند و پس از فوت عمو، تمام دارایی و لقب حاجی به او می رسد. این پیش زمینه نشان می دهد که حاجی بودن او ریشه ای عمیق در ارزش های مذهبی و اعتقادی ندارد، بلکه صرفاً عنوانی اجتماعی است.

زندگی حاجی مراد پیش از حادثه: اعتبار ظاهری و بدبینی درونی

حاجی مراد با وجود جایگاه اجتماعی ظاهری و اعتبار در بازار، در زندگی خصوصی خود با همسرش، خوشبخت نیست. دو سال از ازدواجش می گذرد اما بچه دار نشده اند و مشاجرات مکرر میان آن ها جریان دارد. همسرش با نیش و کنایه او را آزار می دهد و حاجی نیز برای چشم زهره گرفتن، او را کتک می زند. با این حال، او همسرش را دوست دارد و با وجود اصرار دوستانش برای ازدواج مجدد، حاضر به طلاق او نیست. این رابطه پر از تناقض، حاکی از فضای مردسالارانه ای است که در آن زمان حاکم بوده؛ مرد حق کتک زدن زن را به خود می دهد، اما در عین حال به او وابسته است. بدبینی حاجی به همسرش به حدی است که حتی اجازه بیرون رفتن از خانه را به او نمی دهد. این وضعیت زندگی حاجی مراد، بستر مناسبی برای شکل گیری حادثه اصلی داستان را فراهم می کند؛ زندگی ای که در ظاهر محترم و با اعتبار است، اما در باطن، پر از خشونت، سوءظن و نارضایتی.

حادثه اصلی: اشتباهی که زندگی را دگرگون کرد

روزی، حاجی مراد از بازار خارج می شود و در حالی که غرق در افکار و خیالبافی های مربوط به مشاجراتش با همسر است، زنی را در خیابان می بیند. او به اشتباه و با استناد به حاشیه سفید چادر که نشان مخصوص همسرش می پندارد، گمان می کند که همسرش بدون اجازه از خانه بیرون آمده است. بدبینی و خشم درونی حاجی او را به اوج عصبانیت می رساند. بی اختیار داد می زند و زن را با کلماتی تند خطاب می کند. زن غریبه، که از این رفتار شوکه شده، سعی می کند از خود دفاع کند و مردم را به کمک می طلبد. حاجی که از فرط خشم و توهم، دیگر چیزی نمی بیند، یک سیلی محکم به صورت زن می زند و با فریاد او را به بی شرمی متهم می کند و تهدید به طلاق می کند. او در جمع مردم که به دورشان جمع شده اند، همسرش را نانجیب خطاب کرده و او را به آبرو ریزی متهم می کند. این صحنه، نقطه اوج داستان است؛ جایی که تعصب و سوءظن حاجی مراد به خشونت فیزیکی تبدیل می شود و در انظار عمومی، آبروی او و زن غریبه به بازی گرفته می شود.

پیامدهای فاجعه و پایان کوبنده داستان

جمع شدن مردم و مداخله یک آژان، سرانجام حاجی مراد و زن غریبه را به نظمیه می کشاند. در آنجا حاجی متوجه اشتباه مهلک خود می شود؛ زن غریبه، همسر مشهدی حسین صراف بوده است و هیچ شباهتی به همسر او ندارد، به جز حاشیه سفید چادر. اما این درک، دیگر دیر شده است. حاجی مراد که در بازار سرشناس بود، حالا در مقابل مردم و در نظمیه تحقیر می شود. پنجاه تازیانه به عنوان جریمه به او می زنند و او از شدت شرم، سعی می کند صدای قژقژ کفش هایش را خفه کند تا بیشتر جلب توجه نکند. پایان داستان، با جمله ای کوتاه و کوبنده دو روز بعد حاجی زنش را طلاق داد!، هرگونه ابهام را از میان برمی دارد و خواننده را با پیامد نهایی و تلخ این تراژدی تنها می گذارد. این جمله، بازتابی از همان ساختار مردسالارانه ای است که به مرد اجازه می دهد حتی پس از اشتباه فاحش خود، زن را به عنوان قربانی اصلی انتخاب کند.

تحلیل عمیق عناصر داستانی حاجی مراد

داستان حاجی مراد بیش از یک روایت ساده است؛ این اثر، مطالعه ای عمیق بر روان انسان و روابط اجتماعی در بستر یک جامعه سنتی به شمار می رود. هدایت با ظرافت خاصی، شخصیت ها و وقایع را به گونه ای در هم تنیده که هر عنصر داستانی، به درک بهتر درون مایه های اصلی کمک می کند.

۳.۱. شخصیت پردازی: آینه ای از جامعه و فرد

حاجی مراد: مردی در مرز توهم و واقعیت

شخصیت حاجی مراد، محور اصلی داستان است و پیچیدگی های او، هسته مرکزی روایت را شکل می دهد. او مردی است که در ظاهر، اعتبار و جایگاه اجتماعی قابل توجهی در بازار دارد. کفش های قژقژکننده و جواب سلام های بزرگ منشانه، نمادی از غرور و خودبزرگ بینی اوست. با این حال، در عمق وجودش، حاجی مراد مردی متوهم، بدبین و خشن است. بدبینی او نسبت به همسرش، ریشه ای عمیق در روان او دارد و سرانجام به خشونت فیزیکی می انجامد. سقوط آبرو و جایگاه اجتماعی او پس از حادثه، ضربه ای کاری به هویتش وارد می کند؛ هویتی که بر پایه عزت نفس کاذب و مردسالاری بنا شده بود. این تحقیر عمومی، او را به واکنش نهایی و تلخ طلاق همسرش سوق می دهد. حاجی مراد نمادی از مرد سنتی است که تحت تأثیر تعصبات و برداشت های نادرست، نه تنها به دیگران آسیب می رساند، بلکه خود نیز قربانی توهمات و غرور بیجای خویش می شود.

همسر حاجی مراد: قربانی سکوت و خشونت

همسر حاجی مراد، شخصیتی است که در حاشیه داستان قرار دارد، اما نقش او در پیشبرد درون مایه ها حیاتی است. او نمادی از زن در جامعه سنتی است که قربانی بدبینی، خشونت و سلطه مردسالارانه می شود. او در داستان حضور فیزیکی کمرنگی دارد، اما سایه رفتار و کنایه های او، بهانه ای برای خشم و سوءظن حاجی مراد می شود. عدم فرزندآوری، یکی از دلایل اصلی مشاجرات آن هاست که در آن زمان، فشار اجتماعی زیادی بر زنان وارد می کرد. پایان داستان و طلاق او، تأکیدی بر مظلومیت زن در این ساختار است؛ زنی که بدون هیچ تقصیری، بهای اشتباه و آبروریزی همسرش را می پردازد.

زن غریبه: کاتالیزور بحران

زن غریبه، کاتالیزور اصلی بحران و نقطه عطف داستان است. او نمادی از بی عدالتی و عواقب تعصبات بی جا به شمار می رود. حضور او در داستان، کاملاً اتفاقی است، اما اشتباه گرفتن او با همسر حاجی، جرقه ای می شود برای شعله ور شدن خشم و بدبینی انباشته در وجود حاجی مراد. واکنش او در دفاع از خود در برابر حاجی، نشان دهنده شجاعت و آگاهی است، اما در نهایت، او نیز قربانی خشونت و بی تدبیری مردی می شود که او را نمی شناسد.

۳.۲. پیرنگ (Plot) و ساختار روایت: سادگی گمراه کننده

پیرنگ داستان حاجی مراد به ظاهر ساده اما پر کشش است. داستان با معرفی حاجی مراد و پیشینه حاجی شدنش آغاز می شود، سپس به زندگی زناشویی پر تنش او می پردازد و در نهایت به حادثه اصلی و پیامدهای آن ختم می گردد. برخی منتقدان، طرح داستان را دو یا سه تکه دانسته اند؛ بخش اول که به پیشینه حاجی می پردازد، بخش میانی که درگیری های زناشویی او را مطرح می کند، و بخش پایانی که حادثه اصلی و طلاق را روایت می کند. اما در حقیقت، همه این بخش ها زنجیروار به هم پیوسته اند. پیشینه حاجی مراد (لقب دروغین حاجی) با پایان داستان (طلاق همسرش) ارتباط معناداری دارد؛ چرا که غرور کاذب و مردسالاری ریشه دار اوست که به این نقطه می رسد. اشتباه گرفتن زن غریبه، نقطه اوج داستان است که تمامی حوادث را به سمت سقوط حاجی مراد سوق می دهد و یکپارچگی پیرنگ را حفظ می کند.

۳.۳. درون مایه ها (Themes): عمیق و تأثیرگذار

داستان حاجی مراد سرشار از درون مایه های عمیق اجتماعی و روانشناختی است:

  • مردسالاری و خشونت علیه زنان: این اصلی ترین درون مایه داستان است. هدایت به وضوح بی عدالتی و سلطه مرد بر زن را در جامعه سنتی نشان می دهد. حاجی مراد نه تنها همسرش را کتک می زند، بلکه در نهایت او را طلاق می دهد، گویی زن، ابزاری است برای تخلیه خشم و جبران آبروی از دست رفته مرد.
  • سوءظن، بدبینی و تعصب: این ها موتور محرک حوادث داستان هستند. بدبینی حاجی مراد نه تنها نسبت به همسرش، بلکه به زن غریبه نیز گسترش می یابد و عامل اصلی فاجعه می شود. هدایت نشان می دهد که تعصبات کور چگونه می توانند منجر به قضاوت های نادرست و خشونت بار شوند.
  • آبرو و جایگاه اجتماعی: اهمیت آبرو در جامعه سنتی به وضوح نمایش داده می شود. حاجی مراد که به آبرو و احترام خود در بازار می بالد، پس از تحقیر عمومی، احساس می کند تمام هویت و جایگاهش را از دست داده است. این از دست دادن آبرو، محرکی قوی برای تصمیم نهایی او می شود.
  • نقد جامعه سنتی: هدایت با نگاهی انتقادی، به نهادهای سنتی و مذهبی نیز می نگرد. لقب حاجی که ریشه ای در تقوا ندارد و تنها میراث است، همراه با روایت گدایی مادر و خواهرش در کربلا، نگاه هدایت به ریاکاری و سطحی نگری های جامعه سنتی و مذهبی را نشان می دهد.
  • تقدیرگرایی در برابر اختیار: این داستان این سوال را مطرح می کند که آیا حاجی مراد قربانی سرنوشت خود است یا انتخاب هایش؟ هرچند او در یک بستر سنتی و متعصب زندگی می کند، اما اعمال خشونت بار و سوءظن های او، نتیجه انتخاب های فردی اوست که به فاجعه منجر می شود.

۳.۴. سبک نگارش، زبان و تکنیک های ادبی

صادق هدایت در داستان «حاجی مراد» از نثر روان، ساده و بدون تکلف خود بهره می برد که به خواننده اجازه می دهد به راحتی با داستان ارتباط برقرار کند. او استاد استفاده از جزئیات برای شخصیت پردازی و فضاسازی است؛ مثلاً «کفش های قژقژکننده حاجی» نمادی از غرور و جایگاه ظاهری اوست که در پایان داستان، با تلاش او برای خفه کردن این صدا، تضاد عمیقی ایجاد می کند و سقوط شخصیت را نشان می دهد. این جزئیات کوچک، به خلق فضایی واقعی و ملموس کمک می کنند و درک عمیق تری از حالات درونی حاجی مراد به دست می دهند.

«کوشش می کرد پایش را آهسته تر روی زمین بگذارد تا صدای غژغژ کفش خودش را خفه بکند.» این جمله پایانی، به زیبایی سقوط شخصیت حاجی مراد را از اوج غرور به حضیض تحقیر نشان می دهد.

زاویه دید داستان، سوم شخص محدود است که به خواننده این امکان را می دهد تا به افکار و احساسات حاجی مراد نزدیک شود، بدون آنکه تماماً با او همذات پنداری کند. این تکنیک، تضاد میان دنیای درونی پر از سوءظن حاجی و واقعیت بیرونی را برجسته می سازد. دیالوگ ها نیز نقش مهمی در پیشبرد داستان و نشان دادن تضادها دارند؛ از مشاجرات حاجی با همسرش تا گفتگوی او با زن غریبه و در نهایت، محاکمه اش در نظمیه، همه و همه به روشن شدن ابعاد شخصیت ها و درگیری ها کمک می کنند. هدایت با همین سادگی و دقت در انتخاب کلمات و توصیفات، به داستان خود عمق و تأثیرگذاری ویژه ای می بخشد که آن را از یک روایت صرف فراتر می برد و به یک اثر ادبی ماندگار تبدیل می کند.

جایگاه حاجی مراد در کارنامه ادبی صادق هدایت و جهان بینی او

حاجی مراد با همه سادگی و ایجازش، جایگاه ویژه ای در کارنامه ادبی صادق هدایت دارد و بازتابی عمیق از تفکرات و جهان بینی اوست. این داستان کوتاه، همچون بسیاری از آثار دیگر هدایت، به نقد روابط انسانی، ساختار جامعه و سنت های دست و پاگیر می پردازد.

بازتاب تفکرات هدایت در حاجی مراد

در حاجی مراد، هدایت به وضوح بدبینی و نگاه نقادانه خود به جامعه سنتی ایران را به نمایش می گذارد. او مردسالاری، تعصب، خشونت و ریاکاری را که در شخصیت حاجی مراد تجلی یافته، زیر سوال می برد. لقب حاجی که نه از روی تقوا، بلکه از سر وراثت و گدایی مادر و خواهر در کربلا به دست آمده، کنایه ای آشکار به ارزش های دروغین و پوچی است که جامعه آن زمان به آن چسبیده بود. این نگاه در بسیاری از داستان های دیگر او نیز دیده می شود، جایی که شخصیت ها در تقابل با جامعه ای فاسد یا خرافاتی، به پوچی، انزوا یا جنون کشیده می شوند.

ارتباط با مضامین کلی تر آثار هدایت

هرچند حاجی مراد از نظر مضمون، با داستان های عمیق تر و روانشناختی مانند بوف کور تفاوت دارد، اما ریشه های مشترکی با جهان بینی کلی هدایت پیدا می کند. مضمون بدبینی که در زنده به گور به اوج خود می رسد، در حاجی مراد نیز به شکل سوءظن عمیق و ویرانگر نمود پیدا می کند. پوچی زندگی که هدایت بارها به آن اشاره کرده، در فروپاشی آبرو و زندگی حاجی مراد پس از یک اشتباه ساده، قابل مشاهده است. نقد خرافات و سطحی نگری های مذهبی نیز، از دیگر موضوعات تکراری در آثار هدایت است که در این داستان با پیشینه حاجی شدن مراد، به شکلی ظریف مطرح می شود.

یکی از درونمایه های مهم در آثار هدایت، تصویر زن است. در حاجی مراد، زن ایرانی به عنوان قربانی خشونت و بدبینی مردسالار به تصویر کشیده می شود. این تصویر اغلب با دیدگاه هدایت نسبت به زن فرنگی در برخی آثار دیگرش (مانند مادلن یا اسیر فرانسوی) در تضاد قرار می گیرد؛ جایی که زن غربی مظهری از لطافت، آزادی و امکان برقراری ارتباطات سالم تر معرفی می شود. این تضاد، نشان دهنده نگاه پیچیده و گاه متناقض هدایت به هویت زنانه در فرهنگ های مختلف است. حاجی مراد با طرح این مسائل، نه تنها به عنوان یک داستان مستقل، بلکه به عنوان جزئی مهم در درک کلیت تفکرات و جهان بینی صادق هدایت، اهمیت پیدا می کند و پنجره ای به سوی درک عمیق تر نقد او از سنت ها و روابط اجتماعی باز می کند.

نقد و بررسی دیدگاه های مختلف پیرامون حاجی مراد (با اشاره به نظرات رقبا)

داستان حاجی مراد با وجود ایجاز و سادگی ظاهری، همواره موضوع بحث و نقد ادبی بوده است. منتقدان مختلف، جنبه های گوناگونی از این اثر را مورد واکاوی قرار داده اند و گاه با نظراتی متفاوت، لایه های جدیدی از آن را آشکار ساخته اند.

انسجام پیرنگ و پایان بندی

یکی از بحث های اصلی در مورد حاجی مراد، انسجام طرح داستان و پایان بندی آن است. برخی منتقدان بر این باورند که طرح داستان دو یا سه تکه است و فاقد انسجامی کامل است. برای مثال، روایت پیشینه حاجی مراد در ابتدای داستان که چگونه به او لقب حاجی رسیده و وضعیت مادر و خواهرش در کربلا، از نظر برخی، با بخش میانی و حادثه اصلی داستان منفک و الکی پیوند خورده به نظر می رسد و در خدمت پیرنگ کلی نیست. آنها معتقدند که هدایت کلی جزئیات را درباره حاشیه دوزی چادر و کلماتی که بین مرد و زنت رد و بدل می شود با طول و تفضیل می آورد، و یک دفعه، با دو ـ سه جمله، سر و ته قضیه را هم می آورد و قصه تمام می شود. از این منظر، جمله پایانی دو روز بعد حاجی زنش را طلاق داد! نیز نوعی وصله کردن به داستان است که فاقد پرداخت و زمینه سازی کافی است و اشکال منطقی دارد. اما در مقابل، برخی دیگر این اجزا را به هم پیوسته می دانند. آنها استدلال می کنند که طلاق دادن زن، نتیجه کتک خوردن خود حاجی و بی آبرو شدنش است که این ها نیز به نوبه خود نتیجه اشتباه گرفتن زن غریبه و بدبینی همیشگی او به زنش است. بنابراین، تمام اتفاقات زنجیروار به هم ربط پیدا می کنند و یک چیز جداگانه نیستند.

دیدگاه های روانشناختی و نقد اجتماعی

شخصیت حاجی مراد از منظر روانشناختی نیز مورد بحث قرار گرفته است. آیا او بیمار است یا قربانی جامعه؟ حاجی مراد در نتیجه بدبینی و فکر نادرستش، و در نتیجه این تحقیر، دست به عکس العمل می زند. این دیدگاه، او را فردی متوهم می داند که اعمالش تحت تاثیر بدبینی های ریشه دار اوست. برخی نیز معتقدند که هدایت در این داستان، تصویر خشن و ظالمانه ای است که از روابط کاملاً مردسالارانه در ساختار جامعه مذهبی یا سنتی ایران ارائه می شود. این درونمایه که مرد مظهر سوءظن و خشونت است و پس از مجازات شدن خود، زن را مجازات می کند، نشان دهنده نگاه نقادانه هدایت به ساختارهای اجتماعی آن زمان است. در اغلب آثار هدایت، فضای روابط خانوادگی و مناسبات انسانی، مخصوصاً در مورد خانواده های مذهبی و سنتی، فضایی است غیر منطقی، خشن، ناعادلانه، به نفع مرد، و یک طرفه به ضرر زن. این نقد، گاهی اوقات شعاری تلقی شده، به این معنا که هدایت تعمداً سعی در ارائه تصویری بیش از حد سیاه و اغراق آمیز از جامعه ماقبل شبه مدرن ایران داشته است. هدف او کوبیدن فرهنگ و سنت و مذهب بوده و آدمهایی مثل آدمهای هدایت را ممکن است در ایران پیدا بکنید… اما اینکه مشکل عام جامعه نیست! از این رو، برخی منتقدان، این رویکرد را یک طرفه و بدون در نظر گرفتن تمام ابعاد واقعیت اجتماعی می دانند.

مظلومیت زن و مردسالاری

درونمایه مظلومیت زن و فضای مردسالارانه، در این داستان بسیار برجسته است. حاجی مراد که به راحتی زن غریبه را کتک می زند و سپس همسر خود را طلاق می دهد، نمادی از این سلطه است. حتی از نظر شخصیت پردازی، داستان دو شخصیت اصلی دارد: یک حاجی مراد است و یکی هم زنش. هیچ کدامشان هم شخصیت پردازی قابل قبولی نشده اند. این انتقاد بر این فرض استوار است که حتی در داستان کوتاه نیز باید حداقل هایی از شخصیت پردازی رعایت شود. در مورد شخصیت زن، که نیمی از داستان بر مظلومیت او تاکید دارد، چیز جدیدی گفته نمی شود و او صرفاً نمادی از قربانی است. اما برخی دیگر این سادگی در شخصیت پردازی را هدفمند می دانند؛ هدف نشان دادن یک تیپ از مرد سنتی و یک تیپ از زن قربانی است تا پیام داستان به وضوح منتقل شود.

در مجموع، حاجی مراد اثری است که به دلیل طرح مسائل عمیق اجتماعی و روانشناختی، همچنان مورد نقد و تفسیر قرار می گیرد. این داستان، با وجود انتقاداتی که به انسجام پیرنگ یا شعاری بودن نقد اجتماعی آن وارد شده، به دلیل نمایش بی پرده ای از تعصب، خشونت و مردسالاری در جامعه سنتی، ارزش ادبی و اجتماعی خود را حفظ کرده است.

نتیجه گیری: حاجی مراد؛ آینه ای در برابر تعصب

داستان کوتاه حاجی مراد اثر صادق هدایت، با وجود ایجاز و سادگی روایت، اثری عمیق و تأثیرگذار در ادبیات معاصر ایران به شمار می رود. این داستان نه تنها به بازگویی یک واقعه می پردازد، بلکه با پرداختن به لایه های پنهان روان انسانی و معضلات اجتماعی، آینه ای در برابر تعصب، سوءظن و خشونت مردسالارانه قرار می دهد.

تحلیل داستان نشان می دهد که حاجی مراد، نمادی از مرد سنتی است که با وجود جایگاه اجتماعی ظاهری، درگیر توهمات و بدبینی های عمیق است. اشتباه او در شناخت همسرش و ضرب و شتم یک زن غریبه، جرقه ای می شود برای فروپاشی آبرو و هویتش. این رخداد، با پیامد تلخ طلاق همسرش، به روشنی سلطه مردسالاری و بی عدالتی علیه زنان را به تصویر می کشد. هدایت با قلمی ساده و توصیفات دقیق، جزئیاتی مانند کفش های قژقژکننده را به کار می گیرد تا سقوط شخصیت حاجی مراد را از اوج غرور به حضیض شرمندگی، به خواننده منتقل کند. این داستان، با وجود برخی انتقادها درباره انسجام پیرنگ یا شعاری بودن نقد اجتماعی، توانسته است درون مایه هایی مانند خشونت علیه زنان، اهمیت آبرو در جامعه سنتی، و نگاه نقادانه به ریاکاری های مذهبی را به شکلی ماندگار مطرح کند.

پس چرا حاجی مراد هنوز خواندنی است؟ پاسخ در ارتباط تنگاتنگ مضامین آن با مسائل روز جامعه نهفته است. تعصبات کور، خشونت های خانگی، و ارزش گذاری های نادرست اجتماعی، مسائلی هستند که متأسفانه همچنان در جوامع مختلف، از جمله جامعه ما، ریشه دوانده اند. حاجی مراد با زبانی هنرمندانه، این معضلات را به چالش می کشد و خواننده را به تأمل درباره ریشه های آن ها و پیامدهای ویرانگرشان دعوت می کند. این داستان، نه تنها روایتی از گذشته است، بلکه هشداری است برای امروز و فردا؛ هشداری درباره خطرات سوءظن و تعصب که می تواند زندگی افراد را ویران سازد و بنیان های یک جامعه را سست کند. مطالعه یا بازخوانی کامل داستان حاجی مراد، فرصتی است برای درکی عمیق تر از این اثر ارزشمند و تأملی بیشتر در پیام های جاودانه آن.